اگر حاج احمد متوسلیان آزاد می شد... چه می شد؟
شبکه خبر در حال پخش مستقیم از فرودگاه بین المللی بیروت :
سید حسن نصرالله ، مقامات ارشد لبنانی و چند تن از مقامات ایرانی ، منتظر فرود هواپیمای حامل حاج احمد متوسلیان و 3 تن دیگر از اسرا هستند ...
9:30 شب ، هواپیما آرام بر زمین می نشیند .
آرام آرام ، اسیران لبنانی و فلسطینی پیاده می شوند و با سید حسن نصرالله و مقامات مصافحه می کنند
همه منتظر 4 دیپلمات ایرانی هستند ، اما خبری نیست ...
چند دقیقه بعد ، خبرنگار تلویزیون اعلام می کند :
4 اسیر ایرانی همین حالا جداگانه وارد فرودگاه شدند .
آری ؛خبر حقیقت دارد ،
خودشان هستند ، اما ... اصلا چهره هایشان قابل شناسایی نیست !
حاج احمد خیلی شکسته شده ،موها و محاسنش هم کاملا سفید شده ...
نزدیک به نیمه شب است و کنفرانس خبری 4 دیپلمات برگزار می شود .
چهره های نورانی و مظلومی که در پی سالها اسارت ، شکسته و مجروح شده اند ؛ در مقابل دوربین خبرنگاران قرار دارند .
سخن با کلام حاج احمد آغاز می شود :کلامی از قرآن درباره وعده به مومنین و مجاهدین و پس از آن یادی از امام خمینی (ره) ...
خبر دارند که دیگر امام در میانشان نیست و با اشک از ادامه راه او می گویند ..
شرح ماوقع آغاز می شود و از روز چهاردهم تیرماه سال 1361 می گویند که در منطقه برباره در جاده طرابلس ، چگونه به دست مزدوران حزب راستگرای مسیحی فالانژ ربوده شدند و در این سالها از کجا به کجا منتقل شدند .
از رنج ها و شکنجه ها می گویند و از رفتار وحشیانه صهیونیست ها با آنها ...
حاج احمد ناگهان از "همت" می پرسد !
خبرنگاری می گوید : " او همان اوایل که شما را اسیر کردند ، به شهادت رسید . "
غم ، تمام وجود حاج احمد را فرا می گیرد و گویی تحمل تمام آن شکنجه ها و رنجهای اسارت ، از شنیدن خبر شهادت دوست قدیمی اش ، آسانتر بوده است ..
از دوستان و همرزمان دیگر سوال می شود و یکی یکی درباره آنها توضیح داده می شود
فردا شده است .
تیتر روزنامه های ایران :
" احمد متوسلیان ، فرمانده ارشد دفاع مقدس ، به همراه سید محسن موسوی ، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان ، پس از 26 سال اسارت ، از زندان های رژیم صهیونیستی آزاد شدند . "
پخش عادی شبکه ها قطع می شود و خبر ورود 4 اسیر را اعلام می کند :رهبر معظم انقلاب به همراه جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح ، به استقبال حاج احمد متوسلیان و دیگر اسیران ایرانی آمده اند .
حاج احمد متوسلیان با رهبر انقلاب مصافحه می کند و آیت الله خامنه ای هم با ذکر خاطراتی از دوران جنگ ، تبسم را بر لبان حاضران می نشاند .حاج احمد با تک تک فرماندهان مصافحه می کند و بعضی ها را هم بیشتر در آغوش می گیرد و گریه می کند .
سعی می کند نشان ندهد که چه احساسی نسبت به افراد دارد اما می توان فهمید که حاج احمد از دست خیلی ها ناراحت است ..
تلوزیون ، چند روزی است که مستقیم و غیرمستقیم ، تصاویر مربوط به این بازگشت را نشان می دهد .
در میان مردم ، صحبت هایی در گرفته که : " واکنش متوسلیان به اقدامات همرزمان قدیمی اش چیست؟! "
حاج احمد خبر ندارد که آن دوستش ، میلیاردها تومان خرج انتخابات کرده است و دوست دیگرش به چاپلوسی و کسب جایگاه مشغول است و هر کدام با دیگری در حال دعوا هستند !
از چند زنه شدن !!! برخی همرزمانش آگاه نیست و تازه می فهمد که قراردادهای کلان فلانی که زمانی همرزمش بوده است ، برای چه کاری صورت گرفته است ..
حاج احمد در حال قدم زنی در خیابان است ،اما کسی او را نمی شناسد !!
در و دیوارهای شهر ، تبلیغ کالاها و بازیگران سینما و خوانندگان را نمایش می دهد
دخترک های خیابانی با آن وضع نا به هنجارشان دل حاجی را می لرزانند ..
باز با خود می گوید :سردرگمم !
نمی دانم 26 سال از وطنم دور بوده ام یا مانند اصحاب کهف در خوابی 300 ساله به سر می بردم ؟!
این همه تغییر و تحول در این مدت 25 ساله اتفاق افتاده ؟!
این همه تقلب و فراموشی ارزشها و خیانت دوستان و رزمندگان ، در عرض این سالها که نبوده ام رخ داده است
حاج احمد ، تازه در حال آشنایی با این روزگار غریب است ؛
روزگاری که فقط جاه و مقام و قدرت طلبی ، حرف اول را در آن می زند و ارزش های انسانی و معنویات در کمتر کسی دیده می شود ..ایران سال 87 ، برای او چندان پیشرفته نیست و از این بابت تاسف می خورد !
تاسف می خورد که چرا تا به حال شهید نشده است و به همت و باکری نپیوسته است ..
آری ،او هم مانند اصحاب کهف ، آرزوی مرگ می کند و همه را به یاد جمله امام خمینی می اندازد :
" از خدا می خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد . ما همه راضی هستیم به رضایت او ، از خود که چیزی نداریم ؛ هر چه هست اوست . والسلام " (6/ 1/ 68)
کاش رویا نبود داستان آمدنت سردار
لیست کل یادداشت های این وبلاگ